سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۷۸: تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو خود به صحبت امثال ما نپردازی نظر به حال پریشان ما نیندازی وصال ما و شما دیر متفق گردد که من اسیر نیازم تو صاحب نازی کجا به صید ملخ همتت فرو آید بدین صفت که تو باز بلندپروازی به راستی که نه همبازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان نمی برد که من از دست ترک شیرازی و گر هلاک منت درخور است باکی نیست قتیل عشق شهید است و قاتلش غازی کدام سنگدل است آن که عیب ما گوید گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی میسرت نشود سر عشق پوشیدن که عاقبت بکند رنگ روی غمازی چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی چه دشمنیست که با دوستان نمی سازی من از فراق تو بیچاره سیل می رانم مثال ابر بهار و تو خیل می تازی هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم که گر به قهر برانی به لطف بنوازی تو همچو صاحب دیوان مکن که سعدی را به یک ره از نظر خویشتن بیندازی سعدی شیرازی