سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۷۳: تو در کمند نیفتادهای و معذوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو در کمند نیفتاده ای و معذوری از آن به قوت بازوی خویش مغروری گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد میسرت نشود عاشقی و مستوری بهشت روی من آن لعبت پری رخسار که در بهشت نباشد به لطف او حوری به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند که خوب منظری و دلفریب منظوری تو در میان خلایق به چشم اهل نظر چنان که در شب تاریک پاره نوری اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق کس از خدای نخواهد شفای رنجوری ز کبر و ناز چنان می کنی به مردم چشم که بی شراب گمان می برد که مخموری من از تو دست نخواهم به بی وفایی داشت تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری سعدی شیرازی