واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۵: زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی زده فانوس دم از نور، ز یک پیرهنی بعد مردن، بتن مرد خدا بر در دوست جامه یی نیست برازنده تر، از بی کفنی تاروپود تن زارت چو ز هم خواهد ریخت گو قبا قطنی و مندیل نباشد فتنی میشود چون کفن از خون تو، گلبندی چند نازک اندامی و، تن پروری و، گل بدنی! نیم رنگست بسی جامه هستی، غم نیست نبود جامه اگر سوسنی و یاسمنی نکنی گر سفر مکه و یثرب، چه غم است؟ طاق درگاه ضرور است که باشد مدنی! شعله هرگز نشود جانب پستی مائل روشنان را نبود میل بدنیای دنی ساده دل باش، اگر نور و صفا می خواهی که کم از نقش شود، آب عقیق یمنی مشکن قدر خود از خنده بیجا واعظ که گشودن لب خود نیست بجز خودشکنی واعظ قزوینی