واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۴۵: گردد چو بگفتار زبان در دهن تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گردد چو بگفتار زبان در دهن تو عیب تو بانگشت نماید سخن تو نرم است گرت حرف، بود پنبه مرهم ور سخت بود، شیشه عزت شکن تو جان تو بیکجامه تن ساخته عمری قانع نشود از چه بیک جامه تن تو ای خواجه چه امید وفا هست ز مالی کآن نیست مگر راهبر راهزن تو گل گل شکفد غنچه لبها بثنایت اینست گل گلشن خلق حسن تو! در دست عصا و، و بجگر داغ جوانی اینست دگر دیدن سرو و سمن تو فرصت ندهد فکر سرا و غم پوشش تا دل کند اندیشه گور و کفن تو بر کنده شو ای دل ز جهان، پشت چو خم شد برخیز که این تیشه بود ریشه کن تو! از سستی علم و عمل تست که یک دل نگرفت حساب از سخن بیدهن تو واعظ اثر گوشه نشینی است که هرگز خالی نبود انجمنی از سخن تو واعظ قزوینی