واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۲۰: با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با چراغ دل ازین ظلمت سرا باید شدن شمع سان سر تا بپا چشم و عصا باید شدن شد چو دندانی مرا از عقد دندان ها جدا گشت معلومم که از یاران جدا باید شدن چشم و گوش و فکر و هوش و شوق و ذوق و دست و پا پیش رفتند و، مرا نیز از قفا باید شدن! گنده و، مردار و، کرم افتاده و، خاک سیاه! دانی ای نازک بدن، آخر چها باید شدن؟! چون ننالم همچو نی، یک بند از داغ فراق بند بندم را، ز یکدیگر جدا باید شدن تنگنای خانه دل را غم مردن بس است از برای زندگی، غمگین چرا باید شدن؟! بار سنگین است، باید جمله تن شد ترک سر راه پر سنگ است، یکسر پشت پا باید شدن غیرت راه محبت، بر نمی تابد رفیق همرهی گر بایدت، از غم دوتا باید شدن سیم و زر از خاکساری افسر شاهان شوند تاج سر خواهی که باشی، خاک پا باید شدن! گریه اطفال، واعظ وقت زاییدن ز چیست؟ زین که ساکن در جهان بی بقا باید شدن واعظ قزوینی