واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۱: غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض کس را نگشته است روا در جهان غرض باور مکن میان دو همدم یگانگی چندانکه بر نخاسته است از میان غرض تا حرف بی غرض نبود، نیست کارگر؛ باشد چو سنگ، بر دم تیغ زبان غرض صورت برای معنی دل بسته است تن نبود بغیر آینه ز آیینه دان غرض کس را بود کدام غرض در جهان دگر؟ زین به که بر نیاید ازین ناکسان غرض گیرد ز خاک، بی غرضی روی عزتت خاکت کند بفرق زهر آستان غرض در چاهسار فتنه و آشوب روزگار گیرد ترا ز دست تأمل عنان غرض واعظ شود ز بیغرضی هر غرض روا اما بشرط آنکه نباشد در آن غرض واعظ قزوینی