واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۴: پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیری آمد، نه جوانیست دگر از ما خوش چون گل شمع بود بر سر ما گل ناخوش وقت پیری نگه گرم بخوبان خنک است سیر گلشن نبود فصل دی و سرما خوش! خوش فشانده است ز آلایش کثرت دامن چه عجب خاطر غمگین شود از صحرا خوش؟! نیست دنیا، بجز از خانه پر مرداری چون در آن کرده تو پاکیزه طبیعت جاخوش؟! دو سه روزیست حیات تو و، ناخوش آن هم بگذران ناخوشی این دو سه روز، اما خوش غم درویش بود، آنکه توان تنها خورد خوردن نعمت الوان، نبود تنها خوش واعظ امروز بهر ناخوش و خوش، خوشدل باش کآنچه ناخوش بود امروز، بود فردا خوش واعظ قزوینی