واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۶: سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم مرا طول امل بر سطر هستی، خط بطلان شد اگر آزاده یی، افگندگی میکن درین بستان که آخر بید مجنون، از سرافرازی پشیمان شد ندارد میمنت آزار دلهای حزین کردن که در پیچید تا زلف تا با دلها، پریشان شد نگنجد گرچه در ظرف سخن تعریف خاموشی برای مدح خاموشیست، گر واعظ سخندان شد واعظ قزوینی