کسایی مروزی
اشعار
صبح و نبید: وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح آمد و علامت مصقول بر کشید وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب ور چند جِرم ماه سر اندر سپر کشید خورشید با سهیل عروسی کند همی کز بامداد کِلّهٔ مصقول بر کشید وان عکس آفتاب نگه کن ؛ علم علم گویی به لاژورد می سرخ بر چکید یا بر بنفشه زار گل نار سایه کرد یا برگ لاله زار همی بر چکد به خوید یا آتش شعاع ز مشرق فروختند یا پرنیان لعل کسی باز گسترید جام کبود و سرخ نبید آر ، کآسمان گویی که جامهای کبود است پر نبید جام کبود و بادهٔ سرخ و شعاع زرد گویی شقایق است و بنفشه ست و شنبلید چون خوش بود نبید بر این تیغ آفتاب خاصه که عکس او به نبید اندرون فتید آن روشنی که چون به پیاله فرو چکد گویی عقیق سرخ به لؤلؤ فرو چکید وان صاف می که چون به کف دست بر نهی کف از قدح ندانی ، نی از قدح نبید کسایی مروزی