واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۷: تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد چهره گلگونه دار آب ندارد زآنکه گل آتشی گلاب ندارد نامه پرشکوه ام نداشت جوابی بود بجا، «حرف حق جواب ندارد» از دلم افتاده اخگرش به گریبان بی سبب آن زلف پیچ و تاب ندارد نیست بجز حرف دوست بر ورق دل دفتر آیینه فصل و باب ندارد ساختگی در نهاد مشرب ما نیست وسعت صحرای ما، سرآب ندارد یک نفس است از تو تا دیار عدم راه این قدر ای زندگی شتاب ندارد حرف غم و شادیت ز دفتر هستی یک سخن است، آری انتخاب ندارد تکیه بروی حصر نیز توان زد خانه ات ار فرش ماهتاب ندارد راحت دست تهی، زوال نبیند سایه این بید، آفتاب ندارد چند مه و سال عمر خویش شماری این دوسه روز این قدر حساب ندارد قصه واعظ بخوان ز صفحه رنگش حرف خموشیست این، کتاب ندارد واعظ قزوینی