واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۷: پیری رسید و، از همه وقت کناره است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیری رسید و، از همه وقت کناره است جز جا بنام خویش سپردن چه چاره است؟ بر لوح بی بقائی خود، گر نظر کنی برگشتن نگاه تو عمر دوباره است تا چشم میزنی بهم، از هم گسسته است گویی که تار عمر تو تار نظاره است چون مو سپید گشت، بدندان مبند دل سر زد چو صبح، وقت غروب ستاره است دیگر نمانده جای تو در دیده، ای نگاه جز جای خود بگریه سپردن چه چاره است گر مطلب از کناره گزیدن نه شهر تست بودن میان مردم عالم، کناره است در عهد ماست زخمی خار گزندگی بیچاره یی که همچو گلشن جامه پاره است واعظ به فکر دوست زبان از سخن مبند جایی که دل نشسته زبان هیچکاره است واعظ قزوینی