کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۵۷: فقر وارستگی است از غم هر نیک و بدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فقر وارستگی است از غم هر نیک و بدی نه که سر بار شود فکر کلاه نمدی خلق مرغان اسیرند که در یک قفسند زان میان از که توان داشت امید مددی غنچه در باغ جهان نیز چو من با دل تنگ دست بر سر زند از سرکشی سرو قدی این دل پرحسد و کینه که در بر داری سینه را ساخته خواری کش هر دست ردی لذت بوسه رکاب از کف پای تو گرفت که نیاید بمیان پای شمار و عددی شکرها گویمت ای چرخ که از گردش تو نیست یک کس که توان برد بحالش حسدی بخت وارون من آن نیل بود برزخ عمر که کشد جانب خود آفت هر چشم بدی عادت داد و ستد دادن جان مشکل کرد زانکه این داد ز دنبال ندارد ستدی لاف بی برگی فقر از تو حرامست کلیم پوست تختی چو تو داری و کلاه نمدی کلیم کاشانی