کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۲۹: نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو که دیده در نگشاید بر این و آن بی تو ز خضر گیرم و بر خاک ریزم آبحیات بزندگی شده ام بسکه سرگران بی تو درین بهار چو گل از سفر توهم باز آی ببین چه می کند این چشم خونفشان بی تو گمان برند که من نیز با تو هم سفرم چنین که می روم از خویش هر زمان بی تو طفیلئی که پس از میهمان بجا ماند چه قدر دارد جان مانده آنچنان بی تو کجاست فرصت آن کز فراق شکوه کنم بغیر نام تو نگذشته بر زبان بی تو همه ذخیره شبهای تیره روزی رفت چو شمع سوخته شد مغز استخوان بی تو بجام و ساغر ما قطره ای نمی افتد اگر نشاط ببارد ز آسمان بی تو تو همچو تیر ز کف جسته رفته ای و کلیم بخود فرو شده چون حلقه کمان بی تو کلیم کاشانی