کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۹۴: تا نفرسود است پا، بیراهه پیما می شوم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نفرسود است پا، بیراهه پیما می شوم میگذارم پا براه آندم که بی پا می شوم صورت از دیوار می خواهد که سنگ آرد برون با چنین دیوانگی هر جا که پیدا می شوم آتش ناکامی دوران نمی سوزد مرا بیشتر دل سرد از اوضاع دنیا می شوم موجم و دریای هستی سربسر جای منست نیستم بیخانمان هرچند بیجا می شوم باده آب جزو ناری می شود در طینتم وقت هشیاری چو آتش بیمحابا می شوم ساز بی آهنگم و یکسر نوایم خارجست گر نوازش یابم از ایام رسوا می شوم می کنم بی تابی خود را تماشا بیشتر روبرو هر گه بآن آئینه سیما می شوم کس نمی داند که چون پروانه مأوایم کجاست شمع حسنی هر کجا افروخت پیدا می شوم عزت دیوانه ها در شهر کمتر شد کلیم چند روزی می روم مجنون صحرا می شوم کلیم کاشانی