کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۸۹: ریخت ناخن بسکه خار یأس از پا می کشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ریخت ناخن بسکه خار یأس از پا می کشم بر در دل می نشینم پا ز درها می کشم ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت چون نگویم دست همت را زدنیا می کشم شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست شیشه در بارم نباشد گرچه صهبا می کشم دور من چون می رسد ساقی دو ساغر ده مرا می بیاد آندو چشم مست شهلا می کشم حلقه ای در گوش بخت افکنده آنچشم سیاه کز نگاهش سرمه در چشم تماشا می کشم می رسد مستی بسرحدی که نشناسم ترا جام سرشار تغافل سخت تنها می کشم سنگ در دیوارها از شوخی طفلان نماند شهر اگر ویران شود خود را بصحرا می کشم ناخدای کشتی می می توانم شد کلیم بردبارم همچو کشتی گرچه دریا می کشم کلیم کاشانی