کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۸۷: تمام دردم و روی دوا نمی بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تمام دردم و روی دوا نمی بینم بچشم خواهش خود توتیا نمی بینم براه دیدنت از بس نگاه ضبط کنم دمیکه راه روم پیش پا نمی بینم اگرچه پرده حیرت غبار چشم منست ز عشوه های نهانی چها نمی بینم بزخم اگر چه بسی کار تنگ می گیرد خوشم به بخیه که روی دوا نمی بینم میان لشکر بیگانه تغافل او بجز نگاه دگر آشنا نمی بینم برون نمی روم از خانه همچو آئینه اگر بدیدنم آیند وا نمی بینم بجز کدورت از افلاک هیچ حاصل نیست بغیر گرد درین آسیا نمی بینم دلم بدست تو، دستم بسر زماتم دل فغان که دست و دل خود بجا نمی بینم کلیم گر همه تن چون حباب دیده شوم بچشم حرص در آب بقا نمی بینم کلیم کاشانی