کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۸۵: بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم خارم منگر ذره خورشید نژادم از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست در نزد شب و روز جهان نقش زیادم جنس من و بازار رواج این چه خیالست چون قبله نما در حرم کعبه کسادم از دامن صحرای جنون دست ندارم گر اشک بآبم دهد و آه ببادم بیقدرتر از غم بدل ماتمیانم هر چند که نایاب تر از خاطر شادم از دست من آزرده چرا خلق نباشند چون خامه بحرف همه انگشت نهادم در مکتب عشقست کتابم ورق دل روشن نشود جز بخط زخم سوادم یک نقد دغل همت من خرج نکرده است تا پاک نشد خرمن بر باد ندادم در سینه کلیم اینهمه ناخن که شکستم از کار دل خود گره غم نگشادم کلیم کاشانی