کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۷۲: همچو عینک سر نگردد راست از پشت غمم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همچو عینک سر نگردد راست از پشت غمم همچنان حرص نظربازی فزاید هر دمم از ادای خارج هر کس خجالت می کشم با کمال بیدماغی من وکیل عالمم من بمردن همدم از ضعف خمار افتاده ام باید آوردن ز جام آئینه در پیش دمم تیره بختی بیش ازین نبود که در بزم جهان شمعم اما خلوت وصل ترا نامحرمم آن نمکهائیکه دیگ آرزو در کار داشت روزگار از شوربختی می کند در مرهمم از کریمان هیچگه روی طلب نبود مرا گر زسنگ خاره باشد روی همچون ماتمم خلعت آسایشی می خواستم از چرخ، گفت از کجا آورده ام خود در لباس خاتمم تا نفس باقیست ضبط گریه ام مقدور نیست شیشه ام، بی اشک از دل برنمی آید دمم از سبکروحی خود خوارم درین گلشن کلیم همچو شبنم هر گلی بردارد از دست کمم کلیم کاشانی