کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۶۳: بروی ساغر می ماه عید را دیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بروی ساغر می ماه عید را دیدم همین بسست درین عید دید و وا دیدم بغیر دیده که پوشیدم از مراد دو کون بقدر همت خود جامه ای نپوشیدم چنین که برگ و بر نخل آه پیکانست بفرق سایه آهست سایه بیدم لبم ز خنده و چشمم ز گریه ترسیده است با شک بی اثر خویش بسکه خندیدم ز عاقبت نیم ایمن که ترسم آخر کار کفن برون کند از تن لباس تجریدم بسان شمع کس آواز گریه ام نشیند باشک خویش اگر تا صباح غلطیدم گران نبودم بر طبع دوستان هرگز بزور رفتن و دیر آمدن مه عیدم بحشر آخر از خواب مرگ برخیزد گمان مبر که زامداد بخت نومیدم به پیر جام از آندم که دست داده گلیم زخط ساغر چون شیشه سر نه پیچیدم کلیم کاشانی