کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۰۶: می کنی ای شیخ یاد از رخنه های دین خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می کنی ای شیخ یاد از رخنه های دین خویش افکنی بر شانه هرگه دیده خود بین خویش خاکساری سربلندی را ز سر وا کردن است نه حصیر و خشت کردن بستر و بالین خویش بر کریمان شکر سائل در حقیقت واجبست زانکه گلبن را سبکباریست از گلچین خویش در پناه فیض عریانی مسلم ماند خار گل چه آفتها که دید از جامه رنگین خویش در طریقت عار چون از دین خود برگشتنست گر بجام جم دهد کس کاسه چوبین خویش هر گران سنگی شود زاندیشه روزی سبک آسیا را دانه می اندازد از تمکین خویش خودشکن را خوش نیاید مدح و بیش از دیگران خودپسند از ابلهی خود می کند تحسین خویش تلخ کامان دگر داری بجز ساغر، بده دیگران را هم زکاتی از لب شیرین خویش از غم جانسوز خود تا کی توان دیدن کلیم همدمان را چون چراغ کشته بر بالین خویش کلیم کاشانی