کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۰۵: نهد مرهم بزخم شانه جعد زلف غمخوارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نهد مرهم بزخم شانه جعد زلف غمخوارش برد زنگ از دل آئینه آب و رنگ رخسارش از آن مژگان او دست دعا بر آسمان دارد که دائم از خدا خواهد شفای چشم بیمارش اگر بلبل هزاران نغمه های دلگشا آرد نخواهد گل شکفتن تا نبیند طرف دستارش بسی می نالم و یاری ز بخت خود نمی بینم چو بیماریکه در خوابگران باشد پرستارش نه از باد صبا دارد سر زلفش پریشانی زحرص دلبری با هم نمی سازند هر تارش مژه خنجر گذارست و نگه مرهم خروش ایدل ببین چشمش باین هستی چه هشیارست در کارش مهیای خرابی آنچنان ویرانه ای دارم که سایه می گریزد همچو برق از زیر دیوارش بهارست و بحسرت می کنم دل از گلستانی که نتوان رشته جانرا برید از سوزن خارش کلیم از ضعف منت از مسیحا برنمی دارد بکنج بیکسی بهتر که بگذاریم بیمارش کلیم کاشانی