کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۸۷: اقلیم دل بزور مسخر نمی شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اقلیم دل بزور مسخر نمی شود این فتح بیشکست میسر نمی شود از گریه سرنوشت چه شویم که این رقم زایل بآب چون خط ساغر نمی شود روشندلان خوش آمد شاهان نگفته اند آئینه عیب پوش سکندر نمی شود جان می دهم نهفته که دل پی نمی برد خون می خورم چنانکه لبم تر نمی شود کی می نهد دلیر قدم در محیط عشق تا کس در آب دیده شناور نمی شود خاک از غبارگاه بلندی طلب بود با ما بخاکساری همسر نمی شود پیداست تا کجاست ترقی ما که مور گر بال یافت صاحب شهیر نمی شود بر فرق ریخت خاک که در هیچ معرکه از ناکسی سیاهی لشکر نمی شود آسوده خاطریم ز رد و قبول خلق فرسوده محک زر اختر نمی شود گر توتیا کنند گهر را چو بشکنند با خواری شکست برابر نمی شود خود را دگر ز گرمروان نشمری کلیم در زیر پایت آبله اخگر نمی شود کلیم کاشانی