کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۸۱: بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد ز گریه دیده ما همچو چشم روزن شد جدا ز لعل لبت جام ماتمی دارد زدم چو بر لبش انگشت گرم شیون شد برای سوختن آماده ام چنانکه کسی اگر بر آتش من آب ریخت روغن شد قفس بدیده مرغ اسیر تاریکست چه شد که بام و در او تمام روزن شد زچاک پیرهن آن بهینه را ببین ای بخت سری ز خواب برآور که صبح روشن شد زبسکه بر سر هم ریختیم و سبز نشد بزیر خاکم تخم امید خرمن شد خیانت است اگر در ره بهشت نهی کلیم پای تو هر وقت وقف دامن شد کلیم کاشانی