کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۵۳: بت پیمان شکم دم از وفا زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بت پیمان شکم دم از وفا زد اثر نقشی بر آب گریه ها زد خوشا آسایش دردی که ما را چنان گیرد که نتوان دست و پا زد ز درد رشک همکاران کبابیم بمجلس اشک شمع آتش بما زد ز بخت تیره روز هر که شب شد بجای شمع آتش در سرا زد چرا آب بقا نبود سیه روز که راه راحت آباد فنا زد قمار پاکبازی خوش نشین شد دوشش فقرم ز نقش بوریا زد شکر خند گل ساغر صدا داشت حریفان صبوحی را صلا زد خدنگ آه چون تیر هوائیست کزو نتوان شکار مدعا زد سموم عشق رخت هستیم سوخت در آن وادی که مجنون را هوا زد کلیم از مطلب نایاب بگذشت بدست آورده را هم پشت پا زد کلیم کاشانی