کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۵۱: آن رهروان که در پس زانو سفر کنند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن رهروان که در پس زانو سفر کنند پوشیده دیده و ره نادیده سر کنند هر جا غبار کوی تو باشد عبیر چیست خاکیست آنکه عطر فروشان بسر کنند اهل کرم که عزت مهمان شناختند خجلت کشند گر غمی از دل بدر کنند یکباره عیبهای جوانی وداع کرد هنگام کوچ قافله را هم خبر کنند دوران برات رزق عزیزان نوشته است بر کشته ایکه سبز ز آب گهر کنند نازم بتوتیای قناعت که می دهد بینایئی که از همه قطع نظر کنند حرف تب فراق ترا عاشقان چو شمع گر شام سر کنند سحر مختصر کنند تاب و توان کرسی زانو چه کم شود باید خیال بیهده از سر بدر کنند فرزند ماست شعر و بدان فخر می کنم زان ابلهان نه ایم که فخر از پدر کنند از لذت تبسم شیرین لبان کلیم ارباب ذوق جمله نمک در شکر کنند کلیم کاشانی