کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۴۱: شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد که تواند همه شب گریه بی شیون کرد زود رفت آنکه ز اسرار جهان آگه شد از دبستان برود هر که سبق روشن کرد ناله گفتم دل صیادمرا نرم کند این اثر داد که آخر قفسم ز آهن کرد دیده اش پاکی دامان مرا خوب ندید زاهد خشک که عیب من تر دامن کرد مار در پیرهنت به که رگ اندر گردن که بافسون نتوان چاره این دشمن کرد ناله گر برق شود با دل سنگین چه کند راهزن را چه غم از اینکه جرس شیون کرد خانه دیده سیه باد بمرگ بینش خلوت دل را تاریک همین روزن کرد سینه را از نمد فقر اگر بنمایم می توان شمع ز آئینه من روشن کرد چاک را همچو قفس جزو بدن ساز کلیم تا بکی خواهی از آن زینت پیراهن کرد کلیم کاشانی