کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۳۳: دل را کی آن طاقت بود کز فکر جانان بگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل را کی آن طاقت بود کز فکر جانان بگذرد با یک جهان لب تشنگی از آبحیوان بگذرد من راه هجران را بخود هرگز نمی دادم ولی آتش ره خود واکند چون از نیستان بگذرد هر کس که بیند حال من داند که هجران دیده ام آری خرابی ظاهرست آنجا که طوفان بگذرد بیتو سر شکم بر کنار از بسکه ریزد چشم تر دامان من گر بفشری آب از گریبان بگذرد هر موی بر اعضای من کوکو زند چون فاخته هر گاه در دل یاد آن سر و خرامان بگذرد خواهم شب و روز توی خورشید و ماه روشنی کاین تیره روزی بس شود شبهای هجران بگذرد خاک ره شاه جهان تاج سر خود می کنم تا فرق بخت من کلیم از اوج کیهان بگذرد کلیم کاشانی