کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۲۳: دست حسنت پنجه خورشید تابان می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دست حسنت پنجه خورشید تابان می برد ترک چشمت تاخت بر ملک سلیمان می برد خوش قماری بیش ازین نبود که در اقلیم حسن هر که می بازد دلی آنچشم فتان می برد هر تنک ظرفی که نقد صبر او کم می شود بدگمانی پی بآن زلف پریشان می برد ز مغیلان بخت پا انداز سامان می کند هر گهم شور جنون سوی بیابان می برد ای که آب خضر را با می برابر می کنی کی غمی از خاطر خود آبحیوان می برد می شمارد داخل رزقش سپهر خرده بین گر کس انگشت ندامت را بدندان می برد دست ما از کار گر افتاد پر بیکار نیست تحفه چاک گریبان را بدامان می برد سالک راه فنا را می گذارد رشک شمع کو بیکشب راه هستی را بپایان می برد بر ندارد کس شهیدان را زقربانگاه عشق کشته را سیلاب خون اینجا ز میدان می برد چون طمع غالب شود از جای برخیزد کلیم نیک و بد را حرص چون سیلاب یکسان می برد کلیم کاشانی