کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۱۰: بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه حرف قامتت ورد دل دیوانه شد سینه از مشق الف مانند لوح شانه شد تا خراب او نگردیدم بمن ننمود روی خانه از خورشید گرمی دید چون ویرانه شد عیش در جانم غریبست ارچه ماند سالها غم اگر یکروز در دل ماند صاحبخانه شد بسکه بهر صید دل ها تخم شید افشانده اند در کف ارباب تقوی سبحه ها بیدانه شد بود از دلهای ما آوازه زلفت بلند از نوا افتاد چون زنجیر نی دیوانه شد سرکشان گر آتشند آخر ملایم می شوند شمع آخر آب گشت و مرهم پروانه شد کلبه تاریک من بیشم سواد اعظم است فارغ از کاشان کلیم از گوشه کاشانه شد کلیم کاشانی