کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۰۱: بدور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدور دیده مژگان از دو سو لخت جگر دارد چراغان بر لب آب روان فیض دگر دارد ندارم زینتی همچون صدف جز عقده خاطر همیشه رشته کارم گره جای گهر دارد مگر یاد لبت در خاطر پیمانه می گردد که در بزم نشاط باده چشم از گریه تر دارد بجز سرگشتگی و گرد محنت حاصلش نبود بسان گردباد آن را که دهر از خاک بردارد نشان اهل غفلت جستم از پیر خرد گفتا نشانش اینکه در فصل بهار از خود خبر دارد جنون شهر دشمن با بیابان دوستی دارم که چون سیلاب اشکم جنگ با دیوار و در دارد اگر برگ و بری داری ز خود بفشان که پیوسته تبر پیوند اینجا با نهال بارور دارد چرا پیوسته شمع انجمن صندل بسر مالد ز بال افشانی پروانه گرنه دردسر دارد اگر مردن نبودی زندگی با ما چها کردی درین دریا اگر نشکست کشتی صد خطر دارد کلیم از جور گل خون شد دل بلبل چنین باشد گرفتاری بآن معشوق بی پروا که زر دارد کلیم کاشانی