کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۸۱: بی ستمکش صبر و آرام از ستمگر می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی ستمکش صبر و آرام از ستمگر می رود می رود دریا زپی، ساحل چو پس تر می رود جوش سودا را علاج از دیده تر می کنم آب می ریزند بر دیگی که از سر می رود نه همین خم را دل پر، زین حریفانست و بس زین تنک ظرفان چه خون کز چشم ساغر می رود طالع دون از پی یک مطلب عالی نرفت بخت ما دایم بصید مرغ بی پر می رود آنچنان خونین دلی دارم که چون سوزد زغم خون زدودش جای اشک از چشم اختر می رود از دل من دیده ویران شد زدست انداز اشک می رود آبادی از راهی که لشکر می رود ما و شمع از ترک سر آزاد از محنت نه ایم آتش سودا بجا ماند اگر سر می رود طفل اشکم آنچنان عادت بدامن کرده است کز کنارم راست تا دامان محشر می رود می رود بر آب اگر زاهد کلیم از آبله در ره سودای او بر روی اخگر می رود کلیم کاشانی