کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۵۵: ایدل چو راز دوست نخواهی سمر شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایدل چو راز دوست نخواهی سمر شود نامش چنان مبر که زبان را خبر شود سر دارد الفتی بهوایت که چون حباب با او سفر کند اگر از سر بدر شود جاهل برو ز مرشد بیمعرفت چه فیض کوری کجا عصاکش کور دگر شود زنجیر زلف او دل دیوانه را شناخت سودا مقررست که شب بیشتر شود منت کش از حمایت کس نیست عجز ما تا نقش سینه هست که ما را سپر شود دود سپند بیهنری چون شود بلند آتش زن ستاره اهل هنر شود بر اهل عقل فیض جنون کم ز باده نیست باید کسی ز کار جهان بی خبر شود هر کس اگر بقدر هنر بهره یافتی بایست آب بحر نصیب گهر شود از هیچیک ندارد امید اثر کلیم گره آه شعله گردد و اشکش شرر شود کلیم کاشانی