کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۱۵: وداع ناشده دل حال صبر در هم دید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وداع ناشده دل حال صبر در هم دید عنان گسستگی گریه دمادم دید چنین که رو بقفا می روم ز خاک درت گرفتم اینکه بجنت روم چه خواهم دید هر آن نگاه که از گریه پاکدامن شد اگر بگل نظر افکند روی شبنم دید دل ورق ورق خویش پاره پاره کنم کزین کتاب کسی فال عافیت کم دید کسیکه دید باحوال من غم و دل را چو داغ و مرهم پیوسته روی درهم دید بحال دیده گریان نمی کنم رحمی دلم سیاه شد از بسکه این ورق نم دید ندوخت غنچه گل کیسه بر وفای بهار بچشم بسته همه کار و بار عالم دید نداشتیم به از خون گرم دلسوزی گذشت از طرف زخم و روی مرهم دید اگرچه سینه زپیکان جور زآهن شد کلیم خود را در کار خویش محکم دید کلیم کاشانی