کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۰۳: از هستی من تو چون نام و نشان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از هستی من تو چون نام و نشان برد پی بر سر شوریده من داغ چسان برد کس دعوی ویرانه بسیلاب نکردست از عشق دل باخته واپس نتوان برد از تاب در گوش تو در آتش رشکم کان گوشه نشین عیش دو عالم زمیان برد هرگز ببتان نقش قمارم ننشسته با هر که نظر باختم از من دل و جان برد آبیست در آنروی که سرجوش بهارست رنگیست برین چهره که ناموس خزان برد از بسکه گرفتار بخون خوردن خویشم انگشت ندامت نتوانم بدهان برد با مور میانی سر و کارست دلم را کو خرمن آرام سلیمان ز میان برد تاب سفر دور ندارد ز نزاکت از دل نتوان حرف میانش بزبان برد نام تو کلیم ار نبرد یار نرنجی از ننگ تو آن نام نداری که توان برد کلیم کاشانی