ابومنصور معمری
شاهنامه ابو منصوری
واژه نامه شاهنامه ابومنصوری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پدیدار کردن : ظاهر کردن بادافراه : مجازات، مکافات روز جزا ایدون : اینجا، اینچنین مردم بدانش : آدم دانا شوخی : گستاخی، دلیری، بی باکی جان سپردن : فداکاری بیرون آوردن : درآوردن رام : مخترع جنگ رامین گردانیدن : ترجمه کردن دست اندر زدن : دست رساندن خویش کام : خودرأی ، مستبد ساز مهتران : دم و دستگاه بزرگان تخم : نژاد نشان : علامت، حصه، نصیب، اثر، یادگار، فرمان دستور : وزیر (اکنون رئیس روحانی زرتشتیان) هشیاران : روشن فکران، متنورین هری : هرات شارستان : بمعنی شهرستان فراز آوردن : فراهم آوردن، گرد آوردن کارنامه : شرح وقایع جنگ نامه، تاریخ کی نخستین : کی، شاه شاهان گویا کیومرث باشد کار و ساز : کار و لوازم نهاد و رفتار : طرز برداشت و روش و رسم آزرم داشتن : حیا داشتن، شرم داشتن درست گردیدن : موافق آمدن بنیاد نامه : موضوع نامه درهای سخن : بابهای سخن نگاهداشتن : مراعات کردن انده گسار : غمگسار، غمخوار انده گنان : اندوه گینان کارکرد : عمل، طرز عمل ساختن : سازش کردن بخشیدن : تقسیم خاور : (مغرب، بمعنی مخالف کنونی) باختر : (مشرق، بمعنی مخالف کنونی) مغز : معنی، اصل مازندران : (شام و یمن) مانندگان : امثالهم از گاه فلان ۰۰۰ فراز تا بدین گاه : از زمان۰۰۰ تا امروز فرود : بازمانده (؟) خلف، فرزندان بدین گفتار گرد آمدند : در این گفتار موافقت کردند، هم رأی شدند دراز گردیدن : طول کشیدن، دوام یافتن نهاد : اصل فرودی : سقوط ، شیب سقوط ، پستی افتادن : پیش آمدن یله : ول، بی بند و بار اندر میان گاه : در آن میان، در آن حیث و بیث داوری : فرمانروائی، قضا، منازعت و جدال پیشی کردن : جلو افتادن بخشش : تقسیم کژ مردم : مردم نادرست تبره : تبار با خود : بهمراه ، بضمیمه خستن : زخمی کردن تبه کردن : تباه کردن، ناقص کردن ستوهی : عجز، شکست گردان : پهلوانان هردوان : هر دو آنان باریک اندازی : تیراندازی دقیق عراره : جوال کاه و غیره پذیره : استقبال ، پذیرائی کهن دژ : قلعه ای در نیشابور، دژ مرکزی شهر بطور اعم (سیتادل) دوده : خاندان مهتری : بزرگی بپای باز داشتن : با پا متوقف ساختن کجا : که مردم : در تألیفات قرن چهارم و پنجم و ششم بمعنی امروزی “آدم” و “شخص” بکار رفته است. معهذا گاهی فعل را مفرد و گاهی جمع آورده اند. ابومنصور معمری