سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۱۰: نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی همی دانم که فریادم به گوشش می رسد لیکن ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی عجب دارند یارانم که دستش را همی بوسم ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی خرد با عشق می کوشد که وی را در کمند آرد ولیکن بر نمی آید ضعیفی با توانایی مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می آمد نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن که ما را با کسی دیگر نمانده ست از تو پروایی نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی سعدی شیرازی