کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۸۳: خاک غربت در مذاقم آبحیوان می شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاک غربت در مذاقم آبحیوان می شود صبح روشن خاطر از شام غریبان می شود گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس لایق یاد ار نباشد خرج نسیان می شود دیده ام تا سرکشی هایی خطت، در حیرتم مور هم بر همرهی ملک سلیمان می شود می جهد ابروی موج و می پرد چشم حباب نیست خیر ای دل دگر در دیده طوفان می شود پشت طاقت خم گرفت از منت پیراهنم از تن آسائیست گر دیوانه عریان می شود باغ دنیا از کجا و میوه راحت کجا گر نهالش خشک گردد چوب دربان می شود بخت وارون هر چه آسانست مشکل می کند توبه را باید شکست این شیشه سندان می شود کاروان خط نمی دانم چه بار آورده است اینقدر دانم که نرخ بوسه ارزان می شود پای در دامن چو قفل بی کلید آورده ام برنخیزم گر بفرقم خانه ویران می شود غیرت همت بشرکت سرنمی آرد فرود ما همان خاریم اگر عالم گلستان می شود دست بر سر، سنگ بر دل، خار در پائی کلیم می توان دانست کار ما بسامان می شود کلیم کاشانی