سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۰۸: مشتاق توام با همه جوری و جفایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشتاق توام با همه جوری و جفایی محبوب منی با همه جرمی و خطایی من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم در حضرت سلطان که برد نام گدایی صاحب نظران لاف محبت نپسندند وان گه سپر انداختن از تیر بلایی باید که سری در نظرش هیچ نیرزد آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی جز عهد و وفای تو که محلول نگردد هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی گر دست دهد دولت آنم که سر خویش در پای سمند تو کنم نعل بهایی شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند این بود که با دوست به سر برد وفایی خون در دل آزرده نهان چند بماند شک نیست که سر برکند این درد به جایی شرط کرم آنست که با درد بمیری سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی سعدی شیرازی