کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۴۱: چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ عمرها شد کز حباب این نکته بر ما روشنست عقل دیوانه است، هر جای بوی می افسون دمید روح پروانه است هر جا شمع مینا روشنست منت زلف تو طوق گردنم بادا کزو حال دلها بر تو در شبهای یلدا روشنست کار ما گر نیست دلخواهش نگیرد کار تنگ از تغافلها که دارد کارفرما روشنست اینکه اشکست، اینزمان خون جگر خواهد شدن پیش پیش امروز بروی حال فردا روشنست شیشه می عینک بینائیت بادا کلیم تا بدانی دیده ها از نور صهبا روشنست کلیم کاشانی