کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۳۱: اگر ز هستی ما نام بینشانی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر ز هستی ما نام بینشانی هست در آشیان هما مشت استخوانی هست جمال اختر بختم نمی شود زایل چو شمع دایم در طالعم زیانی هست تو بیزبانی ما را حریف حرف نئی بداد ما برس ایشوخ تا زبانی هست تهی ز لخت جگر نیست اشک ماهرگز همیشه قافله را میر کاروانی هست کسیکه مایل خونریزی است می فهمم میانه دل و مژگان او نشانی هست رود به سیر چمن برق بیشتر زسحاب مگر بشاخ گلی از من آشیانی هست سجود خاک درت با سر بریده خوشست که هیچ باک نباشد چو پاسبانی هست کلیم دل بهمین قرب بیوصال منه چه شد که در پس دیوار گلستانی هست کلیم کاشانی