کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۱۷: دایم اندر آتش خود عاشق دیوانه سوخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دایم اندر آتش خود عاشق دیوانه سوخت شمع محفل را گناهی نیست گر پروانه سوخت دیده باعث شد اگر ویرانه ام را آب برد از تف دل بود آن آتش که ما را خانه سوخت طره اش زان آتش رخسار تابی یافته کز حدیث زلف او گفتن زبان شانه سوخت لاله داغست از فغان بلبل و گل بی خبر آشنا رحمی نکرد اما دل بیگانه سوخت نیست از سوز درون با ما صفای باطنی دل سیه شد بسکه آتش اندرین ویرانه سوخت تا نشاند سوزش پروانه را شمع آب شد لیک آتش تند بود و عاشق دیوانه سوخت تا ز دل آهی کشیدم جمله دلها در گرفت باد بود از آتش یک خانه چندین خانه سوخت رفته بودم تا از آن بیرحم واسوزم کلیم بازم آن تاب کمر وان جلوه مستانه سوخت کلیم کاشانی