کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۱۵: بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است بیچاره ناله در ته دیوار مانده است مرغ از قفس پرید و بفانوس شمع سوخت دل همچنان بسینه گرفتار مانده است دل را تو بردی و غم دل همچنان بجاست آئینه در میان نه و زنگار مانده است پرهیز چون نمی کند از خون عاشقان چشم ترا سزاست که بیمار مانده است چون همنشین آن برو رو گشته آبله شبنم در آفتاب چه بسیار مانده است سررشته هزار موافق ز هم گسیخت ربط ردای شیخ بزنار مانده است از زور رعشه پنجه خورشید می برد از باده گرچه دست من از کار مانده است باشد نشان پختگی افتادگی کلیم آن میوه نارسست که بر دار مانده است کلیم کاشانی