کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۱۲: آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت هر جا ندید روی دل آنجا دگر نرفت چون یافت اینکه شربتش از خون عاشقست بیمار چشم تو که طبیبش بسر نرفت با آنکه در رهت ز دو عالم گذشته ایم یک گام آشنائی ما پیشتر نرفت جز خون دل که رنگ حنا داشت از وفا دیگر چه داشتم که ز دستم بدر نرفت بگریخت بخت و روشنی از دیده رخت بست بیروی تو چها که ازین چشم تر نرفت خود را به پیچ و تاب هزار آرزو نداد آسوده آنکه از پی تاب کمر نرفت دیگر بخواب، تشنه چه بیند بغیر آب مردیم و شوق تیغ تو ما را ز سر نرفت شعر بلند را چه غم از کاو کاو دخل آب گهر بسفته شدن از گهر نرفت از آستین خامه والای من کلیم یکبار دست خواهش معنی بدر نرفت کلیم کاشانی