کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۸۱: آنکه زخمی از زبان او نخوردم سوسنست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه زخمی از زبان او نخوردم سوسنست وانکه بر عیبم ندوزد چشم بدبین سوزنست رخصت سیر جهان می خواستم از عقل، گفت اهل عزلت را سفر از یاد مردم رفتنست تا شکست کاملان جستن هنر گردیده است عیب جوی طلعت خورشید چشم روزنست عمرها با تیره روزی ساختم تا اینزمان خلوتم را شمع کافوری بیاض گردنست نه فلک در پیش چشم اهل همت خرمنیست هر که کام از آسمان جوید گدای خرمنست هر کجا شور جنون ما را ببازار آورد سنگ مانند ترازو خانه زاد دامنست دل که شد سلطان تن خیل و حشم دارد زاشک از شرر باشد سپاهش هر که میر گلخنست آه سرد از حسرت روغن چراغم می کشد ساز و برگ روزم از سامان شبها روشنست در دیار فقر کانجا جوشن از عریان تنی است حامی شمع از خطر فانوس بی پیراهنست نسبت ما با جفاهایش کلیم امروز نیست تیغ بیداد و دل ما هر دو از یک آهنست کلیم کاشانی