کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۶: شکفت غنچه ولی موسم خزان منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکفت غنچه ولی موسم خزان منست فروغ عارض گل برق آشیان منست چنان نهفته ام اسرار عشق را، که لبم خبر نیافت که نام که بر زبان منست زبان بسته باشک روان گذاشت سخن چو طفل بسته زبان گریه ترجمان منست سفیدروئی آماجگاه جور کزوست چنین تو خوار مبینش که استخوان منست بغیر از این که بنظاره ات زخویش روم دگر بهر سفری می روم زیان منست مرا برای تغافل ببزم می طلبد بداد تا نرسد گوش بر فغان منست بچاک سینه و فریاد، پیرو اویم جرس براه وفا، میر کاروان منست کلیم اینهمه خون، پس ز فیض کاوش کیست اگر نه آن مژه در چشم خونفشان منست کلیم کاشانی