کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۷: شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شهید آن قد رعنا وصیت کرد همدم را که بندد نیزه بالا در عزایش نخل ماتم را اگر گویم که خاتم چون دهان اوست، از شادی شود به زخم ناسورش علم سازد قد خم را بدانی تا که شهد زندگانی نیست بی تلخی خدا در سال عمرت داده جا ماه محرم را درشتند اهل عالم خواه شهری خواه صحرائی قضا ناپخته گل کردست گوئی خاک آدم را تو هم از فیض خاموشی چو غواصان گهر یابی نگهداری گر از بیهوده گوئی یکنفس دم را فلک می آورد ما را برون از کوره محنت ولی روزیکه خود بیرون کند این رخت ماتم را بنرمی چاره داغ جفای دوستداران کن که داخل گر نباشد موم نفعی نیست مرهم را علاج دیده بی آب جستم از خرد، گفتا مقابل دار با خورشید روئی چشم بی نم را نبینی پایه پستی که کس نبود طلبکارش شرر این آرزو دارد که یابد عمر شبنم را بغیر از خانه ویران سازی و رخت سرا سوزی کلیم آخر چه حاصل آتشین اشک دمادم را کلیم کاشانی