کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۶: دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش گم کردم ز بیهوشی ره کاشانه را یافتم باز از نوای جغد این ویرانه را منکه در دام آمدم، نه از فریب دانه بود غیرتم نگذاشت در دام تو بینم دانه را دل در آنکو باز یاد سینه من می کند کنج گلخن بهتر از گلشن بود دیوانه را طالع بدبین که بر چاک دلم خندید و رفت آنکه مرهم می نهاد از رحم، زخم شانه را شوری از من برنمی خیزد ببزم میکشان داغ دارم در خموشیها لب پیمانه را تا کی ای سر در هوا در آسمان جوئی خدا ذوقی از بالا نشستن نیست صاحبخانه را آرزوی بوسه از ساقی نه حد چون منیست مستم و با ترس می بوسم لب پیمانه را در حریم دل چو شمع ناله افروزی کلیم حاجت شمع و چراغی نیست آتشخانه را کلیم کاشانی