کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۲: منم بکنج قناعت رمیده از درها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم بکنج قناعت رمیده از درها بخویش بسته ز نقش حصیر زیورها غبار خاطر خود گرد هم بسیل سرشگ شود ببحر گل آلود آب گوهرها بمن عداوت گردون بجا بود، تا کی نشان ناوک آهم شوند اخترها مسلم است مرا دعوی وفاداری خجل ز داغ وفای منند محضرها زجام لاله و گل قطره ای نریزد می تمام حیرتم از این شکسته ساغرها ز بد نهادی ابنای این زمان چه عجب که شیر باز شود خون بطبع مادرها بهیچ بزم نرفتم که روی دل بینم منم سپند و مجالس تمام مجمرها اگر نه در غم عشقت زنند سر بر سنگ چرا چنین شده مودار کاسه سرها بس است بهر رمیدن ز خویش و قوم کلیم هر آنچه یوسف دیدست از برادرها کلیم کاشانی