کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۸: هیچ دلسوزی نداند چاره کار مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ دلسوزی نداند چاره کار مرا شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا دست هر کس را بسان سبحه بوسیدم ولی هیچکس نگشود آخر عقده کار مرا همچو نقش پا ندارد بام و در ویرانه ام روزگار از بس که کوته ساخت دیوار مرا مانده در قید لباسم زانکه گاهی میفروش می ستاند در گرو این کهنه دستار مرا خوردنی زخم است و آشامیدنی خون جگر چون کنم این سازگار افتاده بیمار مرا گر سیه روزم ولی چون سرمه خواهانم بسی است روشنی از من بود چشم خریدار مرا نزد رندان قول و فعل من سند باشد کلیم سهل باشد زاهد ار بد گفت اطوار مرا کلیم کاشانی