کلیم کاشانی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۷: عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا می گذارد هر کجا خاریست سردرپا مرا گر بمن خاشاک این دریا زند زخم پلنگ از کسی چیزی بدل نبود حساب آسا مرا طره ات زین بیشتر بایست با من واشود تیره روزم دوست می دارد دل شبها مرا گاه بادم می رباید، گاه آبم می برد هر کجا شوریده ای دیدم برد از جا مرا مرگ را گر دشمنم، نی آرزوی زندگیست می کند آخر کفن آلوده دنیا مرا می شکافد سینه ام را عاقبت همچون صدف می دهد گر قطره ای میراب این دریا مرا شب هم از کسب کمال آسوده در بسترنیم می دهد درس خموشی صورت دیبا مرا همتی ای خشکی طالع که زنجیر سرشک دست و پایم بسته و سر داده در دریا مرا هم صفیری نیست خاموشم درین گلشن کلیم بلبل باغ ظفرخان می کند گویا مرا کلیم کاشانی